کد مطلب:223856 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

ترجمه ی خطبه توحیدیه
شیخ صدوق از احمد بن عبدالله علوی مولا و دانشمند بنی هاشم و خال برخی از آنها از قسم بن ایوب علوی روایت كرده كه چون مأمون خواست حضرت رضا علیه السلام را بامر خلافت گمارد بنی هاشم را در مرو جمع كرد و گفت می خواهم پس از خود رضا علیه السلام را خلیفه كنم بنی هاشم حسد ورزیدند و گفتند می خواهی خلافت را بمرد نادانی كه تدبیر كار خلافت بینائی ندارد بدهی؟!!

هم اكنون كسی را بفرست او را حاضر كنند تا از نادانی و پایه شخصیت وی آگاه شوی؟!

مأمون كسی را فرستاد و آن حضرت نزد او آمد بنی هاشم پیشنهاد كردند كه ای ابوالحسن بمنبر برآی و برنامه ای بما ده كه بدان روش خدا را بپرستیم!؟

حضرت امام رضا علیه السلام بمنبر برآمد و لحظه ای خاموش نشست و سر بزیر انداخت سپس راست ایستاد و خدا را حمد گفت و درود و تحیت بر پیغمبرش فرستاد و بر خاندان او رحمت طلب كرد و فرمود:

اولین قدم پرستش خدا شناسائی اوست و هدف شناسائی خدا یكی دانستن اوست و رشته ی یگانگی خداوند این است كه صفات زائد بر ذات در او نیست.

زیرا همه عقول گواهند كه هر صفت و موصوفی مخلوق هستند و هر مخلوقی خود گواه است بر خالقی كه او را آفرینده است او نه صفت است و نه موصوف زیرا هر صفت و موصوفی گواهند كه با هم جفت شده اند و جفت شدن و پیوست گواه پدید شدن باشد و پدید شدن گواه امتناع ازلیت است و پدید شدن بر امر ازلی روا نیست.



[ صفحه 259]



كسی كه از راه تشبیه ذات او را شناخته در حقیقت او را نشناخته و كسی كه كنه او را جوید یگانه اش ندانسته - كسی كه او را مانند به چیزی كند بحقیقت نرسیده - كسی كه او را پایان پذیر داند بوی تصدیق نكرده - كسی كه بسوی او اشاره كند قصد او نكرده است - كسی كه او تشبیه كند ویرا نخواسته - كسی كه او را تبعیض نموده در برابرش زبون نشده.

«مقصود عقیده نصاری است كه او را به سه اقنوم تبعیض كرده اند» كسیكه بوهمش اندازه كرده او را نخواسته «منظور مجسمه اند كه گاهی او را بصورت مرد ریش سفید و گاهی بشكل جوانی امرد پنداشته اند».

هر چه ذاتش شناخته شود مصنوع است و ساخته شده است و هر چه قائم بغیر است معلول علتی است صنع خداوند دلیل بر اوست و عقل می تواند بوجود او پی برد و بذات پاك او اعتراف كند.

او ماده را آفرید تا پرده ای میان او و مردم باشد ذات او واجب و ذات مردم ممكن است - او هستی ثابت خود را از آفرینش مخلوق جدا كند: چون آفرینش مخلوق را آغاز كرده دلیل است كه وی را آغازی نیست زیرا هر چه آغاز شده نمی تواند دیگری را آغاز نماید.

چون بآفریدگان خود ابزاری داده كه رفع نیاز كنند دلیل آنستكه خودش را نیازی بابزار نیست زیرا ابزار گواه حاجت و نیاز است و او بی نیاز است.

نامهای وی عبارتی از او و كارهایش فهم شناسائی اوست ذاتش حقیقت است و كنهش از خلقش جداست.

ماسوی محدود است و او نامحدود - هر كس خدا را بوصفی جز ذات او موصوف داند «چون اشاعره» نادانست هر كس او را مشمول یا شامل دیگری داند «چون نصاری در عقیده تثلیث و اسماعیلیه در عقیده حلول و بعضی از صوفیه در وحدت وجود» از مقام او تجاوز كرده است.

هر كس خواسته كنه او را بداند «چون فلاسفه یونان و پاره ای از اهل كشف و عرفان» خطا رفته و پای در گل مانده هر كس گوید چونست او را تشبیه نموده.

و هر كس گوید چرا موجود شده برای او علتی تراشیده كه با مقام وجوب او منافی است.

هر كس گوید از كی بوده او را موقت دانسته - هر كس گوید در كجاست او را در ضمن



[ صفحه 260]



موجود دیگری قرار داده - هر كس گوید بسوی چه؟ نهایت برای او پنداشته. هر كس گوید تا كی پایانش داده است و هر كس پایانی برای او تصور كند چیز دیگری كه بآن پایان یافته در نظر گرفته و از این رو در ذات او تجزیه قائل شده و كسی كه تجزیه در خدا قائل شود وصفی جز ذات برای او معتقد است و هر كس او را موصوف داند ملحد است و منكر او است.

دگرگونی مخلوقات در ذات او تغییری نكند - محدود بودن ممكنات حدی برای او نشود - یگانه ایست ولی یك شماره نیست - آشكار است نه بدان معنا كه تماس با وی دست دهد - تجلی می كند نه بدان معنی كه دیده شود - نهان است نه بدان معنی كه زوال پذیرد - دور است نه بفاصله مسافت - نزدیك است نه بنزول مسافت - لطیف است نه از نظر جسمانیت موجود است نه بسابقه عدم، فعالیت دارد نه بالطبع - اندازه گیر است نه بنیروی اندیشه - تدبیر كننده است نه بجنس - اراده كننده است نه با مغز - خواستار است نه با همت دل - ادراك كننده است نه با هوش - شنوا است نه با گوش - بینا است نه با وسیله ی چشم اوقات را با ذات او ربطی نیست و امكنه را بر او احاطه نباشد - خواب و كسالت را در او راهی نیست و صفات او را محدود نمی كند ابزار بكار او نیاید بودنش پیش از زمان است و وجودش پیش از عدم است و ازلیتش پیش از آغاز - چون مشاعر و ادراكات را او اختراع كرد دانسته شد كه جز او مشعری نیست و چون جواهر را پدید آورد دانسته شد كه خود جوهری ندارد و چون او كارها را قرین یكدیگر قرار داد شناخته شد كه خودش قرینی ندارد - نور را خلاف ظلمت قرار داد و آشكاری را خلاف تیره گی و خشكی را خلاف تری و سردی را خلاف سوزانی طبعهای مخالف را با هم آمیخت و الفت داد و هم طبعان نزدیك را از هم بمرور جدا كرد تا جدا كردن آنها دلیل جدا كننده ی آنها باشد - و آمیزش و الفت دلیل الفت دهنده ی آنها باشد - این است گفتار خدای عزوجل كه در سورة الذاریات آیه 49 فرماید:

از هر چه جفت جفت آفریدیم شاید شما یادآور شوید میان موجودات به پیش و پس فرق گذاشت تا دانسته شود كه او از پیش و پس نیست بغرائز خود گواهند كه غریزه بخش آنها خود غریزه ندارد تفاوت میان آنها گواه است كه تفاوت بخش آنها خود تفاوتی ندارد وقت داشتن آنها گواه است كه وقت دهنده آنها خود وقتی ندارد پاره ای از مخلوقات را از پاره ی دیگر محجوب ساخت تا دانسته شود میان او و مخلوقات حجاب دیگری نیست.

آنگاه كه هنوز موجودی نبود پروردگاری بود و آنگاه كه پرستنده نبود شایستگی



[ صفحه 261]



پرستش داشت معنی عالم را داشت با آنكه معلومی نبود و مقام خالقی داشت با آنكه مخلوقی نبود شنوائی داشت با آنكه مسموعی در میان نبود نه از آنگاه كه آفرید معنای خالقیت را دریافت و نه به پدید آوردن موجودات معنی آفریدگاری یافت چگونه چنین است با آنكه الفاظ زمان را نسبت بذات او مفادی نیست - كلمه (مذ از آنوقت) گذشت و پنهانی او را نمی رساند (و كلمه «قد» هم اكنون) نزدیكی او را نمی فهماند - كلمه (لعل شاید) حجاب او نسبت بآینده نیست - كلمه(متی هرگاه) وقتی برای او ثابت نمی كند. حین شامل او نیست و معیت مقارنه او را با دیگری افاده نمی كند. این كلمات معنای خود را بطور محدود می فهماند و بامور زمانی كه در خور آنهاست اشاره می كند، افعالی كه محدود بآنها می شود در امور زمانی محقق می گردد آنگاه قدم جلوگیر اینهاست و «قد» ازلیت دفع كننده آنها و «لولای» تكمله بر كنار كشنده ی آنهاست - اینها كه در حدود امور زمانیه و ممكناتند از هم جدا و ممتازند و بجدائی و امتیاز خود دلالت دارند بر خدائی كه آنها را از هم جدا كرده است بر خلاف همدیگرند و این دلیل خدائی است كه آنها را بر خلاف یكدیگر آفریده - صانع این ممكنات در پرتو عقل تجلی دارد ولی بواسطه ی همین ممكنات از دیدن با دو چشم محجوب است - اوهام بشر بممكنات محسوسه نظر دارد و بمقام واجب الوجود راهی ندارد - در ضمن ممكنات غیر ذات حق را اثبات می كند و از ممكنات دلیل شناختن حق بدست می آید و در مقام اعتراف بحضرت او تسلیم می شوند. در پرتو عقل خدا باور می شود و بواسطه اقرار ایمان باو كامل می گردد.

دینی نیست مگر بشناسائی خدا و شناسائی او محقق نشود مگر باخلاص نیست باو و اخلاص یا تشبیه جمع نشود - نفی شریك كه مفاد كلمه توحید است یا اثبات صفاتی در ذات حق كه مانند صفات ممكنات است صورت نبندد هر چه در مخلوق است در خالق نباشد هر چه درباره او ممكن است درباره صانع و آفریدگار او محال است.

خدا را حركت و سكونی نباشد چون اوست كه حركت و سكون را مجزی كرده و چگونه چیزی كه از او جاری شده است بر او جاری گردد یا آنچه را كه آغاز كرده بر او برگردد.

در صورتیكه حركت و سكون بر او روا باشد ذاتش معرض تفاوت گردد - و كنهش جزء جزء گردد و در این صورت ممكن و حادث و معنای ازلیت بر او ممتنع شود و برای



[ صفحه 262]



باری تعالی و آفریننده معنائی جز مخلوق و آفریده شده نباشد. اگر ورائی بر او فرض شود امامی هم داشته باشد. اگر تمامت و استكمالی برای و درخواست شود باید ناقص باشد - چگونه ازلیت را سزد كسی كه حدوث بر او روا نیست چگونه موجودات را بیافرید كسی كه خود در معرض آفرینش باشد كه در این صورت خودش نشانه مخلوقیت دارد و دلیل وجود علت خود باشد. [1] .

با فرض اینكه علت همه علتهاست در محل گفتگو حجتی برای او نیست و سئوال از او را جوابی نیست. [2] .


[1] عيون اخبار الرضا ص 86 - توحيد صدوق - خداشناسي شيخ محمد باقر كمره اي ص 48.

[2] متن نقل از عيون اخبارالرضا و ترجمه از خدا شناسي آقاي كمره اي ص 58.